محمد حیدری
از بطن هرآنچه برای موسیقی مُهیا شده بود، سر زد و خاطره بسیار برای نسلها ساخت که همچنان ورد زبانها و دورهمنشستنهای ایرانیان است. در خانوادهای مذهبی و متعصب در محلهی خانیآباد تهران به موسیقی دلبسته شد. از مراسم عروسی برادر بزرگش که به رد منحنی سفید مضرابهای نوازندهی سنتور، «سلمکی»، که برای گرم کردن مجلس دعوت شده بود، شیفته شد و سنتور را به عنوان ساز اصلی انتخاب کرد. برخلاف تمایل خانواده و با وساطت یک دوست به «محمود ذوالفنون» معرفی شد و از میان دو پیشنهاد برای انتخاب معلم موسیقی، «حسین صبا» را برگزید. پس از چندی شاگرد «سنجرفی» شد؛ کسی که در بنگاهش آواز، سنتور و رانندگی درس میداد و معاملات ملکی داشت. پس از اولین اجرایش در رادیو نیروهوایی در چهارده سالگی با راهنمایی دوستی، «محلوجیِ» اهل رشت، که توانایی او را دریافته بود به «ابوالحسن صبا» معرفی شد. دوماهی پس از شاگردی صبا، از پرداخت «حقوق کلاس» معاف شد و صبا او را به دستیاری کلاس سنتورش گماشت؛ صبا در ناصیهاش روزهای درخشانی دیده بود. شاگردی «عبدالله دوامی» و «حاج آقا مجرد ایرانی»، تدریس در کلاسهای شبانهی هنرستان موسیقی به جای «فرامرز پایور» در هنگام تحصیل پایور در انگلستان و سپس کلاسهای روزانه، سرپرستی یکی از ارکسترهای هنرهای زیبا، تأسیس گروه شهناز که نامش را از حضور جلیل شهناز در گروه وام گرفته بود، و تربیت سه شاگرد شناختهشده: «اسماعیل تهرانی»، «اسماعیل واثقی» و «مجید کیانی»، آثاری چون «رنگ رونما» و تنظیمی از «به زندان» اثر «ابوالحسن صبا» و برپا کردن برنامهی «گلهای غربت» در آمریکا، که هر موسیقیدانی را برای ثبت در تاریخ بسنده است، او را آنچنان بسنده نبود و از گوشهی شانه همیشه، با تواضعی پسزننده به آنها مینگریست. او صاحب ترانههایی بود که زمزمهی روز و شبِ طبقهی متوسطِ خوگرفته به زندگیِ شهری شدند؛ طبقهی اجتماعی سُتُرگی که هنوز آن زمزمهها را در جان فرزندانش جاری میکند و سعی دارد راهی باز کند به آن شادمانی بیدلیل، به آن فراغت محض از تنهایی انسان و طبع و طبیعتاش: ترانههایی چون «سوغاتی»، «بیا بنویسیم» یا «نامهربان». حیدری از موسیقیِ کلاسیکِ ایرانی بیرون زد امّا اگر ما قیچیبهدست، ریشههای خود را دائم نمیزدیم، امروز از ساختهها و تجارب او و مانندهای پُرشمارش در دهههای گذشته، کلاسهای پُرشماری برپا کرده و موسیقی مردمپسندِ سرِپاتَری دستوپا کرده بودیم.
حیدری چند ماهی پس از بهمن ۱۳۵۷ به ایتالیا و سپس به آمریکا مهاجرت کرد، همچنان فعال ماند و تا روزهای آخر ملودی پرداخت.
دستگاهها و آوازها
- شور (22)
- سهگاه (19)
- ماهور (17)
- همایون (12)
- چهارگاه (9)
- آواز دشتی (24)
- آواز بیات ترک (12)
- آواز بیات کرد (1)
- آواز بیات اصفهان (12)
- آواز افشاری (10)
- آواز ابوعطا (17)
- محلی (8)
افراد
تاریخ اجرا
- ۱۳۷۵ (2)
- آبان ۱۳۷۵ (1)
- فروردین ۱۳۷۵ (1)
- ۱۳۷۴ (1)
- اردیبهشت ۱۳۷۴ (1)
- ۱۳۷۲ (3)
- شهریور ۱۳۷۲ (1)
- خرداد ۱۳۷۲ (2)
- ۱۳۷۰ (4)
- ۱۳۶۹ (2)
- آبان ۱۳۶۹ (2)
- ۱۳۶۸ (1)
- آذر ۱۳۶۸ (1)
- ۱۳۶۲ (4)
- اسفند ۱۳۶۲ (2)
- شهریور ۱۳۶۲ (1)
- مرداد ۱۳۶۲ (1)
- ۱۳۵۸ (6)
- ۱۳۵۷ (4)
- آبان ۱۳۵۷ (1)
- مهر ۱۳۵۷ (1)
- خرداد ۱۳۵۷ (1)
- اردیبهشت ۱۳۵۷ (1)
- ۱۳۵۶ (13)
- اسفند ۱۳۵۶ (2)
- بهمن ۱۳۵۶ (1)
- مهر ۱۳۵۶ (3)
- شهریور ۱۳۵۶ (3)
- مرداد ۱۳۵۶ (2)
- خرداد ۱۳۵۶ (2)
- اردیبهشت ۱۳۵۶ (1)
- فروردین ۱۳۵۶ (1)
- ۱۳۵۵ (13)
- اسفند ۱۳۵۵ (1)
- دی ۱۳۵۵ (2)
- آذر ۱۳۵۵ (1)
- آبان ۱۳۵۵ (1)
- مهر ۱۳۵۵ (1)
- شهریور ۱۳۵۵ (2)
- تیر ۱۳۵۵ (1)
- خرداد ۱۳۵۵ (1)
- اردیبهشت ۱۳۵۵ (2)
- فروردین ۱۳۵۵ (1)
- ۱۳۵۴ (10)
- اسفند ۱۳۵۴ (4)
- دی ۱۳۵۴ (1)
- آذر ۱۳۵۴ (1)
- آبان ۱۳۵۴ (1)
- خرداد ۱۳۵۴ (2)
- اردیبهشت ۱۳۵۴ (1)
- ۱۳۵۳ (5)
- ۱۳۴۸ (1)
- دی ۱۳۴۸ (1)
- ۱۳۴۳ (1)
- خرداد ۱۳۴۳ (1)
- ۱۳۴۰ (1)
- خرداد ۱۳۴۰ (1)
محل اجرا
- آلمان (5)
- برلین (2)
- RIAS-Funkhaus (1)
- بُن (1)
- فرانکفورت (1)
- کلن (1)
- برلین (2)
- امریکا (5)
- انگلیس (2)
- لندن (2)
- تالار ملکه الیزابت (1)
- رویال البرت هال (1)
- لندن (2)
- ایران (61)
- اراک (1)
- تهران (53)
- تالار رودکی (51)
- هنرستان و هنرکده موسیقی ملی (1)
- سمنان (1)
- شیراز (5)
- تالار شهید دستغیب (1)
- تخت جمشید (1)
- حافظیه (2)
- نیشابور (1)
- آرامگاه خیام (1)
- فرانسه (2)
- پاریس (1)
- یونان (1)
- جزیرهی کِرِت (1)
رقصهای محلی و موسیقی ایرانی
«گل و بلبل»، حافظ، محمد حیدری، رابرت دووران | گروه سازهای ملی، دستگاه ماهور، ترانههای قدیمی «عشق تو» و «تمنای دل» و چهارمضراب ماهور، ابوالحسن صبا، فرامرز پایور، سعدی، خاطره پروانه | رقص هفت پیکر، فرامرز پایور، پری زنگنه، رابرت دووران