هموار بر منوالی که آرایهای به موسیقی الصاق نمیکرد، هفتاد سال، ثابتقدم، صدایی معیار از تار هدیه داد. در سال ۱۳۱۷ در تهران به دنیا آمد. دستانش مُرتَزَقانی بودند به شاگردانش که سحر صدای گنجوار تار را با سادهترین و بیپیرایهترین آهنگهای کتابهای نخستین تار بشنوند و داور زیبایی ذهنشان را به عرصهی موسیقی بیاورند. هیچگاه تختپوست پهن نکرد و وارد بازیها نشد، آسوده بر کناری بود چو پرگاری و دوران هم توفیقی در به میان کشیدنش نیافت. هنرستان موسیقی را پس از دورهی ابتدایی آغاز کرد و شاگرد موسی معروفی شد و تا کار کرد معلم همان هنرستان باقی ماند. گسترهای که ظریف به عنوان یک آموزگار تار به شاگردانش ارائه میکرد، هرچند هیچگاه روش آموزشی تدوین نکرد، بی مثل و مانند بود. هنرجویانش، اغلب، دنیای نوازندگی را تجربه میکردند؛ رپرتواری از کتابهای مقدماتی هنرستان، «وزیری» با ریزبینی و دقت در «دستور جدید تار»، «ردیف موسی معروفی»، «اتودهای زرینپنجه»، «ردیف عالی علیاکبر شهنازی» و این اواخر نواختههایی از خودش، «جلیل شهناز»، «فرهنگ شریف» و «حسین علیزاده». او در «هنرکدهی ملّی» از «علی اکبر شهنازی» بهره برد. انگشتان شریفش راههای پیچیدهی پاساژهای پرتکنیک را آنچنان نرم و مسلم و قاطع طی میکردند که نَفَس شاگردان در هنگام درس گرفتن، به حسرت همنفسی که امروز جایش خالی است، برای هفتهای در سینه محبوس میماند. ظریف هیچگاه از درسی که تحویلش میدادی راضی نشان نمیداد، اما همیشه یک پیام ویژه داشت: اگر در انتهای درسات، قطعهای مینواخت و نگاهت میکرد، میتوانستی خشنود باشی که آموزگارت همچنان امیدوار توست.
اصالتش او را خالی کرده بود از هرچه ادعا و صحبت از تواناییهایی که داشت. راه بر هنرجویانش میگشود و چشمی به ایشان نداشت. با گروههای بسیاری نواخته بود؛ «محمد بهارلو»، «محمد حیدری»، «خادممیثاق»، «مفتاح» و «دهلوی»؛ اما زنگ گوشنواز تارش یکی از شاخصههای «گروه فرامرز پایور» بود و همنشینی این دو در دونوازیهای بسیار، جلوههایی از آراستگی، هماهنگی و تسلّط را به تاریخ موسیقی ایرانی هدیه کرد. تمبک را نزد «حسین تهرانی» آموخته بود و در گروه تمبک او عضوی تأثیرگذار بود. او بیش از آنکه فکرش را بشود کرد معلمی تأثیرگذار بود؛ نه در زندگینامهها و سخنرانیها، نه در خاطرات و متنهای شاعرانهنما، او سر کلاس، پای پوپیتر و کتاب موسیقی، اثرها گذاشت.