علی صمدپور
بروشوری که در اینجا ملاحظه میکنید تمام آن چیزی است که از کنسرت نوا و اجرای زندهی آن توسط گروه حفظ و اشاعهی موسیقی ایرانی و خوانندگی پریسا، در جشنوارهی شیراز سال ۱۳۵۶، از سوی شرکت CBS و با همکاری مرکز حفظ و اشاعهی موسیقی ایرانی منتشر شده است. گروه نوازی در موسیقی ایرانی سابقهی چندانی ندارد. شکلگرفتن یک گروه موسیقی اسباب فراوان فرهنگی، هنری، فنی و علمی نیاز دارد. گروهی از سازها زمانی در کنار هم بهدرستی صدا میدهند که بتوانند:
این ویژگیها انتظاراتی است که معمولا از یک همنشینی موسیقایی انتظار میرود. طبیعی است که، این دانش هرچند میتواند در شروع تجربیات گروه نوازی در تاریخ موسیقی ایرانی مورد توجه بوده باشد، ولی نمیتوان انتظار داشت که بهدقت و درستی و با اشراف به همهی خواستههای یک گروه موسیقی به آنها رسیدگی شده باشد؛ با سازهایی که بهطور تاریخی بیشتر طراحی و فکرِ «باهمسازنزدن» معطوفشان بوده، همهی این ویژگیها را به هم آمیختن و در کنار هم شنیدنشان مسلماً مخاطرهآمیز بوده و هست، که البته، ظاهراً، دیگر به آن عادت کردهایم و بخش بزرگی از سلیقهی موسیقی ما را شکل داده است. چندان که گروه اجرا کنندهی کنسرت نوا، که از پس ۵۰ سال تاریخ گروه نوازی تا آن زمان در کنار هم نشستهاند، همچنان در بخش بم (باس) فاقد صدادهی است؛ بمترین صدای این گروه را تار و سنتور با صدای،احتمالاً، RE روی خط سوم کلید فا تامین میکنند و بافت چندان غنیای را از تجربهی صوتی به گوش نمیرسانند.
اینجا، به نظر میرسد، بیشتر همنشینیها به واسطهی دوستی، رفاقت و اشتراک فکری یا کسب موقعیت و یا سپردن خویش به انتخابی تقدیری شکل گرفته باشند؛ تنها چند سال بعد، تقریبا هیچکدام از اعضای این گروه دیگر کنار هم ننشستند.
به بروشور آلبوم برگردیم. اول از همه نام کاست مزین به نام خواننده، پریسا است و این نشان از اهمیت نقش بلامنازع انگاشتهشدهی خوانندگی تا آن تاریخ میدهد؛ خواننده بعد از انقلاب و تا دههی هفتاد شخص دوم آلبومها شد، همچنان که بازیگران در سینما از اهمیتشان کاسته شد. اصولاً، یک رویکرد مهم شدن پشت صحنه در بعد انقلاب شکل گرفت، پشت شعبدهی هنر را نشان دادن؛ که چندان کمکی به شکل گرفتن جادو نکرد. نکتهی بعدی اشاره به نوسان صوتی در روی جلد است که توجه را به خود معطوف میدارد:
«نوسان جزیی صوت بعلت ضبط در هوای آزاد است»
این جمله، به عقیدهی من، به خاطر فقدان سابقه در انتشار آثار صوتی موسیقی موسوم به «اصیل ایرانی» خارج از استودیوها بوده است. در واقع شاید این اولین بارهایی است که موسیقی ایرانی در حال اجرای زنده به گونهای که قابل پخش باشد ضبط شده است؛ اجرای راستپنجگاه (شجریان، لطفی، فرهنگفر) و نوا (گروه شیدا) از دیگر تجربههای چنین انتشارهایی است، که صاحب اعتبارش سازمان جشن هنر شیراز است؛نهادی که در دههی پنجاه بر فرهنگ و هنر ایرانی تاثیر غیرقابل کتمانی گذاشت با کمتر نقطهی ضعفی.
همچنین اشاره به «اجرای زنده» در ابتدای این توضیحات قابل تامل است.
اما تمام ماجرا به لبهی سمت راستی اینسرت این کاست تاریخی باز میگردد:
اسامی گوشههایی که به دستگاه نوا به روایت نورعلی برومند از ردیف منسوب به میرزا عبدالله باز میگردند که در میانشان نام چهار قطعه از کنسرت نوا به چشم میخورد:
تکلیف دو قطعهی اول روشن است؛ انتساب روایت عبدالله دوامی برای تصنیفی بر شعر حافظ و دومی چهارمضرابی از صبا که همه میشناسندش. اما چهارمضراب دیگر به کسی منسوب نشده که کار کسی نیست جز نوازندهی بسیار جوانش در آن سال؛پرویز مشکاتیان. تصنیف دوم که در افواه به تصنیفی ساختهی حسین علیزاده معروف شده در اینجا به عنوان کیانینژاد و روایت او نقل شده است. این تصنیف، در واقع، قطعهای در دوضربی ترکیبی است، از ساختههای ابوالحسن صبا که، ظاهراً، محمدعلی کیانینژاد بهخاطر سبقهی خراسانیاش آن را در متر پنجتایی نواخته و، به انتخاب و سلیقهی کسی که معلوم نیست کیست (خودش؟ دیگری؟ علیزاده؟ سایه؟)، شعری از حافظ بر آن سوار شده است.
قطعه دوضربی ترکیبی، از ساختههای ابوالحسن صبا
موسیقیشناسان امروزی باید از این شلختگی در رد و بدل کردن اطلاعات کنسرت نوا درس بگیرند:
آیا شنوندگان پر احساس موسیقی ایرانی تنها به اطلاعات روی جلد توجه میکنند؟
نقش متوقف شدن تولید رسمی این آثار در اثر انقلاب و مخدوش شدن چرخش اطلاعات را نیز نباید نادیده گرفت.
پینوشت: بخشی از کاست پریسا را در کاستباز گوش کنید.